موعودنامه

موعودنامه

أین الطالب بدم مقتول بکرببلا

امام زمان(عليه‌السلام) و آينده جهان

برنامه درس هایی از قرآن در تاریخ 1390/11/13 که به صورت متن برای شما آماده شده است......

 


ادامه مطلب »

انشا من!

سلام!

می خواهم برای شما متن جالبی رو روی وبلاگم بگذارم!در اصل این متن، انشا من برای امتحان آیین نگارش می باشد!شما هم می توانید با نظرات خود مرا در وبلاگ نویسی یاری نمایید!

                                                                                  با تشکر، موعودنامه


ادامه مطلب »

آدینه های انتظار

چندی است که پنجره های آدینه انتظار، یکی پس از دیگری به رویم گشوده می شود، بی آنکه تصویر زیبای تو را در قاب زرین آن نظاره کنم. دیر زمانی است که مصحف جد بزرگوارت را به امید یافتن نشانی از تو، بر سینه پر دردم حک کرده ام، شاید که طعم شیرین آمدنت را به یاری اش در اعماق وجودم احساس کنم و سحرگاهان هنگام طلوع سرخ خورشید، والعصر زلال این اقیانوس بی کران را، با نشان معرفتت زمزمه نمایم. وعده ای است که داده ای: «می آیم»، و تجلی میعاد آسمانی ات را در وادی غربت یاس های سرخ و زرد تفسیر کرده ای. من هر صبح و شام جمعه ها، به دلداری ندبه و سمات دل خوش کرده ام، به این آرزو که واژه های خستگی ام را با بغض کلامش بیامیزم و در قالبی از ناگفته ها به دم مسیحایی ات بسپارم. اکنون که پریشان تر از همیشه، کوله بار گذر دقایق و ثانیه های انتظار را به دوش می کشم، برگوی که قلب چون منی، تا به کی بر مناره های پر طنین موعودت، ضربان هجرت را به سماع غفلت و خاموشی سر دهد. پس بیا و زودتر بیا، تا مژدگانی حضورت را با شعرهای فراقت معاوضه کنم و فریاد خاطرات تلخ بی تو بودن را پشت سر گذارم. به امید آن روز هنوز هم در انتظارت نشسته ام، یا مهدی!


چراغ هدایت

بالأخره از پس این کوچه های نمور و تاریک، نور امیدی جاودان کورسو خواهد زد. روزی پس از این همه فراق خواهی آمد و این خانه قلب من است که برای پذیرایی ات آستین بالا زده و عاشقانه ورودت را به انتظار نشسته. یک شب درخشان و خنده کنان از دوردست ها می آیی و دلم را می بری. آن شب چه شبی خواهد بود!

وعده ام داده اند که اشک هایم را جمع می کنند و نگه می دارند تا روزی به شفاعتم آیند. اما بی صبرانه و امیدوار به انتظار شفاعت دستان گرم و مهربانت نشسته ام. می دانم خدا به عهدی که فرموده عمل می کند و تو روزی خواهی آمد و در قلبم خواهی نشست.

می آیی و قامت رشیدت را در آغوش دیدگانم خواهم فشرد و سیر تماشایت خواهم کرد. اما با این همه، بگو آیا مرا پایی برای صعود به قلّه عشق تو هست؟ بگو برایم نغمه ای عاشقانه و مستانه هست تا کلید درهای بهشت دیدار تو باشد؛ بگو از کدام راه بیایم؟ نه... دستی برآور و خود قدم هایم را هدایت کن. نگاهی از کنج آن پلک های روحانی بر من افکن تا عمق سخنت را بخوانم که این نگاه، فقط در قبضه چشمان توست.

دلم را چنان سرشار کن که با شنیدن نام مظلومی چون حسین(ع) سر تا پا قطره ای شوم و بر قدم های عطوفت و مهربانی اش سرازیر گردم. می دانم بالأخره از پس این کوچه های نمور و تاریک، نور امیدی جاودان کورسو خواهد زد.

نوری از وجود پاک تو چون چراغی هدایتگر.

نجمه ذکایی

 


Weblog Themes By Pichak

صفحه قبل 1 ... 5 6 7 8 9 ... 33 صفحه بعد

نويسندگان

لينک هاي مفيد

درباره وبلاگ


ثواب این عمل ناچیز را هدیه می کنم به روح عمویم شهید بحرینی که در سال1361در منطقه دشت عباس به آرزوی دیرینه اش،یعنی شهادت رسید و به اوج ملکوت پر کشید و همچنین شهید منصوری شوهر عمه ام که ایشان هم در اثر اثابت موشک به موتور یدک کش سپاه مفقودالاثر شد.

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 3
بازدید دیروز : 21
بازدید هفته : 24
بازدید ماه : 789
بازدید کل : 50379
تعداد مطالب : 129
تعداد نظرات : 76
تعداد آنلاین : 1

Online User